سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسیم ادب

فریب دشمن مخور و غرور مدّاح مَخَر

 

 

 به نام خدا


 

 

فریب دشمن مخور و غرور مدّاح مَخَر

 

** فریب دشمن مخور و غرور مدّاح مَخَر که این دام زَرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده . احمق را ستایش خوش آید

چون لاشه که در کَعبش دمند فربه نماید .

 

اَلا تانشنوی مدح سخنگوی

که اندک مایه نفعی از تو دارد

که گر روزی مرادش برنیاری

دوصد چندان عیوبت برشمارد


* زَرق : نیرنگ

* درکَعبش دمی : قصّابان برای آنکه پوست گوسفند آسان ویکپارچه کنده شود قاپک پای اورا برمی دارند ودر آن می دمند واین به ظاهر گوسفند را فربه نشان می دهد.

گلستان سعدی باب هشتم  در آداب صحبت(همنشینی) شماره 29  باتصحیح حسین استاد ولی ص266.



مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

 


به نام خدا

 


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1) اللَّهُ الصمَدُ(2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ(3) وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کفُواً أَحَدُ(4)

ترجمه :


بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - بگو: خداوند یکتا و یگانه است .
2 - خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مى کنند:
3 - نزاد و زاده نشد.
4 - و براى او هرگز شبیه و مانندى نبوده است .

 


 

مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی


مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی 

           نروم جز به همان ره که توام راه نمایی 

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم 

               همه توحید تو گویم که به توحید سزایی 

تو زن و جُفت نداری تو خور و خُفت نداری 

                 احد بی زن و جُفتی مَلِک کامروایی 

نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت 

            تو جَلیلُ الجَبَروتی تو نَصیرُ الأُمرایی 

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی 

               تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی 

بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی 

              بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی 

بری از خوردن و خُفتن بری از شرک و شبیهی 

       بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

          نتوان شِبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

نَبُد این خلق و تو بودی نَبُوَد خلق و تو باشی

           نه بجُنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی

همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی

        همه نوری و سروری همه جودی و جزایی

همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی

        همه بیشی تو بکاهی همه کمّی تو فزایی

اَحَد لَیسَ کَمِثلِه صَمَد لیَسَ لَهُ ضِدّ

        لِمَنِ المُلک تو گویی که مر آن را تو سزایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید

          مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

از حکیم سنایی غزنوی




زندگی نامه حکیم سنایی غزنوی (545-473 هق)

 



حکیم سنائی در سال 473 هجری قمری در شهر غزنه واقع در افغانستان امروزی دیده به‌جهان گشود

ابوالمجد مجدود‌ بن آدم سنایی غزنوی، یا حکیم سنایی از بزرگ‌ترین شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان فارسی‌ست که در سده? ششم هجری‌ می‌زیسته است

سنایی چند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می‌گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند.

وی در سال 518 قمری به غزنین برگشت. یادگار پر ارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی می‌باشد.

سنائی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت می‌کند.

حکیم سنائی در سال 545 هجری قمری در زارگاه خود، غزنه چشم از جهان فروبست.

http://hamshahrionline.ir/details/100860




دل به دنیا درنبندد هوشیار

 

گل

به نام خدا

 

دل به دنیا درنبندد هوشیار


یکی از بهترین قصائد شیخ اجلّ سعدی شیرازی،  قصیده زیر است  که تقدیم می کنم به همه ایرانیان ادب دوست وهمه کسانی که عاشق اشعار سعدی هستند . سعدی این قصیده را در خطاب به «انکیانو» حاکم مغول فارس سروده است  (667 - 670  ه ق) .

بس بگردید و بگردد روزگار

      دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

        پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند

       رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان مُلک

       کز بسی خلقست دنیا یادگار

اینهمه رفتند و مای شوخ چشم

        هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر

     وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ

      سرو بالایی شدی سیمین عِذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی

       فارِس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند

      وینچه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین

       خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان

       ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

اینهمه هیچست چون می‌بگذرد

   تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی

         به کزو ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟

        یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟

خفتگان بیچاره در خاک لحد

       خفته اندر کله سر سوسمار

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

        ای برادر سیرت زیبا بیار

هیچ دانی تا خرد به یا روان

       من بگویم گر بداری استوار

آدمی را عقل باید در بدن

      ورنه جان در کالبد دارد حمار

پیش از آن کز دست بیرونت برد

      گردش گیتی زمام اختیار

گنج خواهی، در طلب رنجی ببر

       خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار

چون خداوندت بزرگی داد و حکم

         خرده از خردان مسکین درگذار

چون زبردستیت بخشید آسمان

زیردستان را همیشه نیک دار

عذرخواهان را خطاکاری ببخش

زینهاری را به جان ده زینهار

شکر نعمت را نکویی کن که حق

دوست دارد بندگان حقگزار

لطف او لطفیست بیرون از عدد

فضل او فضلیست بیرون از شمار

گر به هر مویی زبانی باشدت

شکر یک نعمت نگویی از هزار

نام نیک رفتگان ضایع مکن

تا بماند نام نیکت پایدار

مُلک بانان را نشاید روز و شب

گاهی اندر خمر و گاهی در خمار

کام درویشان و مسکینان بده

تا همه کارت برآرد کردگار

با غریبان لطف بی‌اندازه کن

تا رود نامت به نیک در دیار

زور بازو داری و شمشیر تیز

گر جهان لشکر بگیرد غم مدار

از درون خستگان اندیشه کن

وز دعای مردم پرهیزگار

منجنیق آه مظلومان به صبح

سخت گیرد ظالمان را در حصار

با بدان بد باش و با نیکان نکو

جای گل گل باش و جای خار خار

دیو با مردم نیامیزد مترس

      بل بترس از مردمان دیوسار

هر که دد یا مردم بد پرورد

      دیر زود از جان برآرندش دمار

با بدان چندانکه نیکویی کنی

      قتل مار افسا نباشد جز به مار

ای که داری چشم عقل و گوش هوش

      پند من در گوش کن چون گوشوار

نشکند عهد من الا سنگدل

         نشنود قول من الا بختیار

سعدیا چندانکه می‌دانی بگوی

           حق نباید گفتن الا آشکار

هر کرا خوف و طمع در کار نیست

          از ختا باکش نباشد وز تتار

دولت نوئین اعظم شهریار

          باد تا باشد بقای روزگار

خسرو عادل امیر نامور

        انکیانو سرور عالی تبار

دیگران حلوا به طرغو آورند

      من جواهر می‌کنم بر وی نثار

پادشاهان را ثنا گویند و مدح

       من دعایی می‌کنم درویش‌وار

یارب الهامش به نیکویی بده

        وز بقای عمر برخوردار دار

جاودان از دور گیتی کام دل

      در کنارت باد و دشمن بر کنار


کلیات دیوان سعدی باتصحیح محمد علی فروغی قصیده شماره 15در مدح امیر انکیانو



*در گلستان سعدی باب اول ذیل حکایت 41 نیز چنین آمده است:

بزرگش نخوانند اهل خرد

                که نام بزرگان به زشتی برد

                **

این همه هیچ است چون می بگذرد

                    تخت وبخت وامر ونهی وگیر ودار

نام نیک رفتگان ضایع مکن

                       تابماند نام نیکت برقرار

 





دل به خدا ببند نه به دنیا

 

ای انسان

 

دل به خدا ببند نه به دنیا

فرمانده ای که مهمات نیروهایش را کیلومترها بردوش کشید تا مانع از پیشروی دشمن شود+تصاویر

 

 

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:

 

جهان ای برادر نماند به کس

       دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

    که بسیار کس چون تو پرورد و کُشت

چو آهنگ رفتن کند جان پاک

     چه بر تخت مردن چه بر روی خاک


گلستان سعدی ذیل حکایت اول



بلوغ یک نشان بیشتر ندارد

 
به نام خدا
بلوغ یک نشان بیشتر ندارد

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیّم بر آمدن موی پیش اما در حقیقت یک نشان داردو بس آنکه در بند رضای حق جلّ وعلا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که درو این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش.

به صورت آدمى شد قطره آب

              که چل روزش قرار اندر رحم ماند

و گر چل ساله را عقل و ادب نیست

                به تحقیقش نشاید آدمی خواند

              **

جوانمردی ولطف است ادمیت
            همین نقش هیولانــــی مپندار
هنر بایدکه صورت می توان کرد
            به ایوانها در از شَنگَرف و زنگار
جو انسان را نباشدفضل احسان
           چه فرق از آدمـــی تا نقش دیوار
به دست آوردن دنیا هنر نیست
              یکی را گر توانی دل به دست آر

گلستان سعدی باب هفتم حکایت 11




ادب وتربیت

 

 


ادب وتربیت

 

هرکه در خُردیش ادب نکنند
     در بزرگی فلاح از او برخاست

چوب‌تر را چنانکه خواهی پیچ
     نشود خشک جز به آتش راست

(گلستان سعدی  باب هفتم  در تأثیر تربیت ،  ذیل حکایت سوم)



« سرمایه ی خوبان »

 

« سرمایه ی خوبان »


آیه آیه همه جا سوره ی قرآن ادب است

 

باادب باش که تکلیف جوانان ادب است

فرق  مابین بنی آدم وحیوان  ادب است

راحتِ روح زنان،زینت مردان ادب است

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است

آیه آیه همه جا سوره ی  قرآن ادب است

باادب باش که اندرهمه جا یابی راه 

در قیامت نشود روی سفید تو سیاه

همچویوسف به سرتخت برآیی ازچاه

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است

آیه آیه همه  جا سوره ی قرآب ادب است

گرتو خواهی که دلت دردوجهان شادشود

هه کس از سخنت خرم و دل شاد  شود

خاطرت یک سره از رنج و غم آزاد شود

باادب باش که سرمشق جوانان ادب است

آیه آیه همه جا  سوره ی قرآب ادب است

بی ادب میشود از فیض الهی  محروم

خویش رامیکندازجهل و شقاوت معدوم

از احادیث و روایات به ما شد  معلوم

شرف و منزلت مرد سخندان ادب است

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

گشت ازعلم وادب،مذهب اسلام ، عیان

شرح این مسئله امروز نگنجد به بیان

«خوش بودگرمحک تجربه آیدبه میان »

محک خالص کافر ز مسلمان ادب است

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

مرد را  معرفت علم و ادب می باید

روح را لذت تفریح  و طرب می باید

گرچه درکسب هنررنج وتعب می باید

        آن که هرمشکلی ازوی شودآسان ادب است   

آیه آیه  همه جا  سوره ی قرآب ادب است

                                  دیوان «نسیم شمال»


«درباره ی شاعر»

نام:سید اشرف الدین                   نام خانوادگی:حسینی 

فرزند:سید احمد                        سال‌ تولد:1278ه.ق 

محل تولد:قزوین                        لقب:نسیم شمال و سید اشرف الدین گیلانی


«ترجمه شعر»

« سرمایه ی خوبان »

باادب باش که تکلیف جوانان ادب است

فرق  مابین بنی آدم وحیوان  ادب است

راحت روح زنان،زینت مردان ادب است:

(سعی کن همیشه با ادب باشی زیرا تکلیف و وظیفه ی جوانان با ادب بودن است ، تفاوت میان حیوان و انسان هم ادب است، راحتی روح بانوان و آنچه باعث آراستگی مردان می شود ادب است.)

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است

آیه آیه همه جا سوره ی  قرآن ادب است:

 (همواره مؤدب باش زیرا ادب دارایی انسان های نیک سرشت است و همه جای کلام خدا هم بر مؤدب بودن تأکید دارد .)

( آیه آیه ... معنای دیگری هم می تواند داشته باشد : ادب مانند آیه های قرآن در همه جا با ارزش و مهم است)

باادب باش که اندرهمه جا یابی راه

 در قیامت نشود روی سفید تو سیاه

همچویوسف به سرتخت برآیی ازچاه:

 (همیشه ادب داشته باش تا بتوانی از این طریق در همه جا نفوذ کنی « در دل مردم جای بگیری » و در روز قیامت روسفید و سربلند باشی و مانند حضرت یوسف ( ع ) که از میان چاه به پادشاهی رسید به جایگاهی رفیع برسی)

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است:

(با ادب باش که خوب شدن انسان ها ادب است.)

 آیه آیه همه  جا سوره ی قرآب ادب است

گرتو خواهی که دلت دردوجهان شادشود

 هه کس از سخنت خرم و دل شاد  شود

خاطرت یک سره از رنج و غم آزاد شود:

(اگر می خواهی درهردو دنیا همواره شاد و خرم باشی و همه از سخن تو لذت ببرند و خوشحال شوند و فکر و خیالت از هر گونه غم و غصه راحت باشد.) 

باادب باش که سرمشق جوانان ادب است:

(با ادب باش که الگوی جوانان ادب است.)

 آیه آیه همه جا  سوره ی قرآب ادب است

 بی ادب میشود از فیض الهی  محروم

 خویش رامیکندازجهل و شقاوت معدوم

از احادیث و روایات به ما شد  معلوم:

(انسان بی ادب از بخشش خداوند بی نصیب می ماند از روی نادانی و بدبختی خود را به نابودی می کشاند از حکایات و سخنان و احادیث برای ما روشن شده است که:)

شرف و منزلت مرد سخندان ادب است:

(آبرو و مقام فرد دانا ادب است.)

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

گشت ازعلم وادب،مذهب اسلام ، عیان

شرح این مسئله امروز نگنجد به بیان :

(آنچه آشکار کننده و بیانگر دین اسلام است دانش و ادب است و شرح و توضیح دادن این مسئله در این جا به درازا می کشد . چقدر خوب است که ابزار سنجش ما ، تجربه و آزمایش باشد . ( تجربه به خوبی ارزش مؤدب بودن را نشان می دهد ) 

«خوش بودگرمحک تجربه آیدبه میان »

محک خالص  کافر ز مسلمان ادب است:

(بهترین وسیله ی تشخیص کافر و مسلمان هم همین ادب است . ادب نشانگر مسلمان بودن است و سرتاسر قران کریم بر با ادب بودن تأکید می کند .)

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

مرد را  معرفت علم و ادب می باید

روح را لذت تفریح  و طرب می باید

گرچه درکسب هنررنج وتعب می باید:

 (انسان باید دانش و شناخت و ادب داشته باشد و برای راحتی و شادی روح انسان ادب لازم است گر چه برای به دست آوردن دانش و اگاهی باید رنج و زحمت و سختی کشید)

آن که هرمشکلی ازوی شودآسان ادب است:

 (چیزی که مشکلات برای آن آسان اند ادب است.)

آیه آیه  همه جا  سوره ی قرآب ادب است

http://sarmayekhoban.lxb.ir/



<      1   2