سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسیم ادب

نفس در هرجا به رنگی خود نمایی می کند

 

***نسیم معرفت***

 

به نام خدا


وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ

سوره یوسف آیه 53


یک بیت شعر از بنده تقدیم شما


نفس در هرجا به رنگی خود نمایی می کند

فرصتی   یابد   اگر   فرمانروایی    می کند

سیداصغرسعادت میرقدیم

***********************************************************************************************

شاعر بلند آوازه جهان جناب جلال الدین  رومی (مولوی) چنین گوید:

نفست اژدرهاست او کی مرده است

از غم    بی آلتی    افسرده    است


ویژگی های نفس امّاره



شمع بودم سوختم این دود آه آخر است

***نسیم معرفت***


یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود.

 

*شمع بودم سوختم این دود  آه آخر است*


شمع بودم سوختم این دود  آه آخر است

صبح شد برخیز ای جان، ایستگاه آخر است 

زندگی هر روز دارد سمت پیری می رود

مردن ما انتخابی نیست ، راه آخر است

سیب را از شاخه چیدم شرم آمد توبه را

بسکه با هر گاز گفتم این گناه آخر است

درد دوری از وطن با اهل غربت آشناست

روی بر گردان مسافر این نگاه آخر است

تلخی زخم زبان ها قسمت بازنده هاست

عبرت تاریخ ها بر دوش شاه آخر است

گاه دنیا را خطایی ساده بر هم می زند

گاه بار اولین هم ، اشتباه آخر است


  شعر از آقای احسان اکابری


 


http://www.irafta.com/showtext.aspx?id=12223

******************************************************************************************************* 

 

*پروانه   بر آتش زند    از بهـــر   تـــــو   خود     را       

  ای شمع تــــــو  هم  حرمت پـــروانه  نگهدار

 وحشی بافقی

 

*باز امشب جلوه   بخش   بزم مستانم چو شمع    

     درمیان سوز وساز خویش خندانم چو  شمع

اطهری کرمانی

 

*در وفای   عشق   تو   مشهور  خوبانم چو شمع  

       شب نشین کوی سربازان و رندانم چوشمع

حافظ

 

*گرید   و    سوزد    و   افروزد    و    نابود  شود  

       هر که چو ن شمع بخندد به شب تار کسی

مُنعم شیرازی

*حاصل شمع وجودم   همه   اشک   آمد  و   آه     

    و آن قدر سوختم از غم   که    تباهش کردم

گلچین همائی

 

*حسن و عشق پاک را  شرم و حیا درکار نیست  

       پیش مردم   شمع   در  بر می‌کشد پروانه را

صائب تبریزی

 

*پروانه سوخت،   شمع فرو  مرد،  شب گذشت   

      ای وای   من   که    قصّة   دل   ناتمام  ماند

مهدی سهیلی

 

*حالت   سوخته  را  سوخته   دل   داند و بس   

      شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست

توحید شیرازی

 

*ای شمع  بزم  ،  دوش  چرا    می‌گریستی؟    

     پروانه   عاشق   است  تو سرگرم کیستی؟

ابدال اصفهانی

 

*اینکه‌هر شب تا سحر آیدزچشمم اشک نیست    

     گوهر جان است می‌ریزد به دامانم چو شمع

هادی رنجی

 

*ازما چه دیده ای که به صد سوز همچو شمع    

      خندان   میان   بزم    حریفان   نشسته ای؟

علی اشتری

 

*می سوزم و   به   گریه  شبی  روز  می‌کنم    

      چون   شمع ،  گریه های  گلو  سوز می‌کنم

فیضی دکنی

 

*  شمع   من   پرتو   به  بزم   دیگران می‌افکند  

        وه که این گرمی مرا  آتش به جان می‌افکند

محمود قزوینی

 

*با دل   روشن  نگردد   جمع   خواب  عافیت     

     عُمر شمع ما به اشک و آه در محفل گذشت

صائب تبریزی

 

*پرتو   شمع    محال  است  به  روزن نرسد 

          بینش چشم  من   از   دیده  بیدار من است

صائب تبریزی

 

*زان شعله ها  که   از  دل پروانه سر کشید    

      روشن نشد که شمع در این انجمن کجا است

صائب تبریزی

 

*بیهوده    نیست   گریه  بی  اختیار   شمع     

      آبی   بر     آتش     دل    پروانه      می‌زند

صائب تبریزی

 

*دوستی با   ناتوانان  مایه  روشندلی  است  

        موم چون با رشته سازد شمع محفل می‌شود

صائب تبریزی

 

*چون شمع عُمر ما همه در تاب و تب گذشت    

     دستی  به  زیر   سر  ننهادیم و شب گذشت

ملا حاجی محمد


*  شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد

ای خوش آن شمعی که روشن می کند ویرانه ای


*هیزم سوخته شمع ره منزل نشود

باید افروخت چراغی که ضیایی دارد


*هزار ظلمت جهل وهزار راه خموش

به شمع روی تو روشن شود ابا صالح

 

*میان عاشق و معشوق رسم خوب این است

همیشه سوز وگدازت چو شمع باید بود

 

*ای مجلسیان سوز دل حافظ  مسکین

از شمع بپرسید که در سوز وگداز است

 

*قصه پروانه بودن را کسی باور کند

اندکی با شمع باشد در دل تاریک شب


* در طواف شمع می گفت این چنین پروانه ای

سبقت بیجا مگیر ای جان مگر دیوانه ای

 

*گهی به انتظار تو شب بی قرارم بودم من

گهی زداغ تو شمع مزار بودم من

 

*گفتمش احوال عمر ما چه باشد عمر چیست

گفت یا برقیست یا شمعیست یا پروانه ای

 

شمع داند در طریق عشقبازی با خدا

رسم دلدادن بسا آموختن پروانگیست

این جهان همچون قطاری می رود تا ناکجا

دلسپردن در قطار عمر بس دیوانگیست

گرد شمعِ یار، سوزان ، بال های جهل خود

سرفرود آر از ادب تا بنگری اخلاق چیست؟

 

شمعا تو مسوز که وقت آه است هنوز

صبحا تو مدم که وقت راز است هنوز

دیوانه برو گوشه   کناری  بنشین

این صحبت عاشقی دراز است هنوز


* { و اوست شمع حقیقی جهان که می سوزد از بیداد( از جناب سیدحسین اسحاقی  گیلانی آستانه ای) }

 

*یادمان رفت شقایق دل داغی دارد

شاپرک در بغل شمع چه حالی دارد

آنقدر محو تماشای قفس ها شده ایم

یادمان رفتم که یاد شهدامون چه صفایی دارد


* شعری از سعدی شیرین سخن در مورد  شمع  و پروانه

 




چه زحمت ها کشید سلمان ، ابوذرها شوند پیدا

***نسیم معرفت***

 

به نام خدا


چه زحمت ها کشید سلمان ، ابوذرها شوند پیدا


اصل آن است که خواب را اعتباری نیست مگر خواب انبیاء و کُمّلین وکسانی که با شواهد وقراین واصول تعبیر خواب ، خوابشان مورد تصدیق باشد اگرچه از تُجّار یا فُجّار باشند. این بنده سراپا تقصیر موارد متعددی در طول سال ها خواب های گوناگون دیده که برخی از آن ها در دفتری ثبت گشته و امید است که در ردیف اَضغاث اَحلام نباشد. درتاریخ 21 مرداد 1394 برابر با  بیست وششم شوال 1436 ه ق در شب چهار شنبه  یک ساعت به اذان صبح در عالم خواب و رؤیا چنین دیدم که  در روز جمعه وارد یک مسجد بزرگ شدم که پُر از جمعیت بوده و افراد زیادی در چهار دیواری مسجد تکیه داده اند و بسیاری هم در وسط مسجد نشسته اند وهمینکه از درب مسجد وارد شدم شخصی با صدای بلند گفت : بر محمد و آل محمد صلوات. مردم در حالی که همه برخاسته بودند صلوات دادند و بنده در وسط سمت چپ دیوار مسجد(سمت چپ ناحیه ای که وارد مسجد شده بودم) نشستم و بعد از احوالپرسی واظهار ادب واحترام به کسانی که در اطراف من به دیوار تکیه داده بودند ، شنیدم که یکی از آن افرادی که در اطرافم بود اشعاری زیبایی می خواند که یک نیم مصرع از آغازین آن اشعار چنین بود:

چه زحمت ها کشید سلمان ، ابوذرها شوند پیدا         ....................................................................

که با کمال تأسف بعداز بیداری فقط همین نیم مصرع  در خاطرم ماند.


برمحمد وآل محمد صلوات


سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی




مرد آن است حریف خویشتن باشد

 

به نام خدا

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم

(البته این روایت از علی ع هم ذکرشده است)

اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ

شجاعترین انسانها کسی است که بر هوای نفس خود پیروز گردد.

معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 195

**************************************

 

یک دوبیتی ناقابل از بنده تقدیم شما


مرد آن است حریف خویشتن باشد

ورنه خوار است اگرچه پیلتن باشد

مرد آن است که کنترل کند خودرا

در هوی وهوس امیرخویشتن باشد

سیداصغرسعادت میرقدیم

**************************************************************